دندان خا. خایندۀ دندان از خشم. آنکه دندان غرچه کند از خشم و جز آن. (یادداشت مؤلف) : سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای. فرخی. کمند او ببرد زور پیل گردنکش سنان او بکند چنگ شیر دندان خای. عنصری. زآن نی آتش تنش داغ سگی بر سر شیران دندان خای باد. خاقانی. چرخ دندانخای انگشت به دندان که چرا نیک مردی به بدان این همه نیرو بدهد. خاقانی. چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار ساق من خایید گویی بخت دندان خای من. خاقانی. ، گزنده (سگ). (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چو سگ در کوچه دندان خای باشد براو زن سنگ تا برپای باشد. امیرخسرو (از آنندراج). خون چندین خاندان در گردن کلک من است بر کسی دندان بخاید چشم دندان خای من. شانی تکلو (از آنندراج). ، چیزی ناساز. (آنندراج)
دندان خا. خایندۀ دندان از خشم. آنکه دندان غرچه کند از خشم و جز آن. (یادداشت مؤلف) : سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای. فرخی. کمند او ببرد زور پیل گردنکش سنان او بکند چنگ شیر دندان خای. عنصری. زآن نی آتش تنش داغ سگی بر سر شیران دندان خای باد. خاقانی. چرخ دندانخای انگشت به دندان که چرا نیک مردی به بدان این همه نیرو بدهد. خاقانی. چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار ساق من خایید گویی بخت دندان خای من. خاقانی. ، گزنده (سگ). (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چو سگ در کوچه دندان خای باشد براو زن سنگ تا برپای باشد. امیرخسرو (از آنندراج). خون چندین خاندان در گردن کلک من است بر کسی دندان بخاید چشم دندان خای من. شانی تکلو (از آنندراج). ، چیزی ناساز. (آنندراج)
لحی. دو استخوان زیر و زبر دهان که دندانها برآن روید. آرواره. (یادداشت مؤلف) : و تن او (قسمی مار) کوچکتر است لکن دندانخانه بزرگ است و دندانخانه را به تازی اللحی گویند و او را بدین سبب لحیانی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شکستگی دندانخانه که به تازی اللحی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لحی. دو استخوان زیر و زبر دهان که دندانها برآن روید. آرواره. (یادداشت مؤلف) : و تن او (قسمی مار) کوچکتر است لکن دندانخانه بزرگ است و دندانخانه را به تازی اللحی گویند و او را بدین سبب لحیانی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شکستگی دندانخانه که به تازی اللحی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)